چه خوشگل شدی امشب

    عروس خانم از من میپرسه که آرایشم خوب شده و من میگم آره، خیلی خوبه. بعد عروس خانم این سوال رو از چند نفر دیگه هم میپرسه و اونها هم جواب میدن، آره خیلی خوشگل شدی. عروس خانم هم هر بار با شنیدن این جواب کلی خوشحال و ذوق زده میشه.

   ولی یک سوالی تو ذهن منه که همش تکرار میشه. یعنی عروس قبل آرایش خوشگل نبوده حالا بعد از آرایش خوشگل شده. 

  اصلا وقتی یک نفر بعد از آرایشت به تو میگه خوشگل شدی تعریف میکنه یا در حقیقت به تو میفهمونه که قبلا خوشگل نبودی.

آقا،خانم

    رفته بودم یکی از مرکز خریدهای معروف مشهد. واسه پرسیدن قیمت یک جنسی وارد مغازه شدم. از دیدن صاحب مغازه کمی جا خوردم، یک آقای چهارشونه با هیکلی نسبتا درشت موهای بلند فرش روی شونه هاش ریخته بود ومژه هاش رو حسابی ریمل زده بود و رژ لب هم داشت. به علاوه اینکه لایه ضخیمی از کرم پودر و پنکیک به صورتش زده بود.وقتی هم که قیمت اجناس رو گفت کلی صداش عشوه داشت. راستش احساس دوگانگی بدی به من دست داد. البته بعدش خیلی تعجب کردم که چقدر مشخص بودن جنسیت طرف مقابلم و اینکه به طور مشخص با یک آقا صحبت میکنم یا یک خانم واسم مهم بوده و روی ارتباطاتم با دیگران تاثیر میگذاره.

   میدونم افرادی هستند که مشکلاتی در زمینه جنسیتشون دارن. حتما خیلی سخته.

شوخی

 عروس و داماد اومده بودند آتلیه. مشغول عکاسی بودم ،  داماد مرتبط در حال شوخی کردن  با عروس بود ولی عروس کمی استرس داشت و تلاش آقا داماد در جهت خندوندن عروس خانم بی فایده بود. این شوخیها تا اونجا ادامه پیدا کرد که کلا آقا داماد هر حرفی میزد همراه با چشمک زدن و شکلک در آوردن بود، دیگه من هم نمیفهمیدم کی شوخی میکنه و کی حرفش جدیه.

  حالا دیگه عروس علاوه بر استرس داشتن کلافه هم شد و از داماد خواست دیگه حرف نزنه، داماد هم قول داد که دیگه چیزی نگه، ولی سکوت داماد به دو دقیقه هم نرسید و باز شوخیهاش شروع شد ولی اینبار عروس خانم هم شروع به خندیدن کرد و کلا حال و هواش عوض شد .

همکار عصبی

 یک مدتی بود که خانمی به عنوان همکار جدید همراه من بود و موقع عکاسی و فیلمبرداری کنار من می ایستاد تا کار رو یاد بگیره. این خانم  مشکلات روحی داشت که میگفت به خاطر مرگ پدرش در پانزده سال قبل و بعد ازاون مرگ برادرش در ده سال قبل ایجاد شده، اینقدر که زندگی مشترکش رو هم تحت تاثیر قرار داده.

 تا فرصتی ایجاد میشد این خانم شروع به درددل میکرد. خوب حقیقتش اینه که من هم گرفتاریهای خودم رو دارم وموقع کارم سعی کردم چند ساعتی رو به دور از مشکلات خوش بگذرونم.اما وجود این خانم معضلی شده بود. 

 یک شب رفتیم فیلمبرداری توی تالار. به محض اینکه موقع استراحتم شد این خانم شروع کرد به ابراز  ناراحتی ودوباره سر درددلش باز شد. من هم که اصلا حوصله شنیدن شکوه و شکایتش رو نداشتم به بهانه دسشویی رفتن از کنارش بلند شدم و رفتم.  پنج دقیقه ای گذشت و با خودم گفتم حتما خانمه با وجود محیط شاد تالار حال و هواش عوض شده. برگشتم کنارش نشستم. اما باز شروع کرد و متاسفانه اینبار گریه کردن هم اضافه شد طوری که هق هق میکرد. هر کاری کردم ساکت نشد، متوجه مهمونها شدم که با تعجب ما رو نگاه میکردند. با خودم گفتم شاید با خودش تنها باشه بهتر باشه. به بهانه شارژ باطری دوربین از کنارش رفتم. دیگه کنارش برنگشتم ولی از دور نگاهش میکردم تا اوضاعش رو ببینم که خدا رو شکر بعد از چند دقیقه آروم شد. 

  چندین بار بهش توصیه کردم که پیش مشاور بره، چون کاملا مشخص بود که از نظر روحی خیلی تحت فشار بود. واقعا براش متاسف شدم. ولی کاری از دست من ساخته نبود.

خودروی جدید

  دو ماهی بود که همسرم به فکر تعویض ماشینش افتاده بود. وامش هم درست شده بود و بالاخره آخرهای ماه رمضون ماشینش رو فروخت و ماشین جدیدی خرید. و حالا ۲۰۶SD  تبدیل به الانترا شده. خوب خرج سنگینی بود ولی چون همسرجان خیلی دوست داشت انجام شد.