این روزهام

 سلام به همه. اگه جزو خوانندگان این وبلاگ هستید باید از شما عذر خواهی کنم بابت تاخیر در نوشتن. میدونید این روزها واقعا مشغول هستم. تمام وقتم به امورات بچه هام میگذره.

 همسرجان هم که صبح میره شرکت و ساعت ۵ عصر میاد و واقعا ازش انتظار کمک ندارم، گر چه که در عین خستگی باز هم یک وقتی رو به بچه ها اختصاص میده.

 خلاصه که عیالوار شدیم، رفت.

  دیروز به مامانم میگفتم که بعضی وقتها واقعا از دست بچه ها خسته و کلافه میشم. مامانم میگه: پس من چه دل و حوصله ای داشتم با ۶ تا بچه قد و نیم قد! 

 واقعا راست میگن ها، خداییش خیلی حوصله داشتن.  خدا به ما هم صبر و حوصله بده.