قدرت قورمه سبزی

چهار سالی میشه که آتلیه نمیرم، فقط برای دوستان و فامیل کار فیلمبرداری و عکاسی رو انجام میدم، اون هم فقط در منزلشون. واسه همین خاطره‌های جالبی که 

قابل گفتن باشه پیش نیومده، ولی چند تا خاطره از همکاران شنیدم که جالبه، تصمیم گرفتم اونها رو تعریف کنم.

همکارمون تعریف میکرد که یک زوج جوان برای کارهای فیلمبرداری و عکاسی مجلس عروسیشون اومده بودن و قرارداد بسته بودن، مبلغی رو هم به عنوان بیعانه پرداخته بودن. ولی دو روز مونده به عروسیشون اومدن و خیلی ناراحت گفتن که به خاطر تصادف و فوت یکی از فامیل مجلس ما به هم خورده، همکارم گفت اینقدر که زوج جوان ناراحت بودن من هم کلی غصه خوردم براشون و مبلغ بیعانه رو هم پس دادم و گفتم اشکالی ندارد دیگه اتفاق ناخواسته بوده. همکار ما بعد از یک هفته فیلمبرداری مجلس دیگه ای رو داشتن و این مجلس در تالاری برگزار می‌شده که قرار بوده مجلس زوج جوانی که عروسیشون بر اثر تصادف و فوت آشناشون به هم خورده هم در همین تالار برگزار بشه. 

خلاصه همکار ما که با صاحب تالار آشنا بوده می‌ره پیش صاحب تالار و در صحبتهاشون به مجلس زوج جوان اشاره می‌کنه و میگه طفلکیها به خاطر فوت فامیلشون مجلسشون به هم خورده. صاحب تالار وقتی متوجه میشه که همکارم در مورد چه کسانی صحبت میکنه، به همکارم میگه، کجای کاری کدوم تصادف کدوم فوت. اینا به خاطر مشکل دیگه ای مجلسشون به خورد، همکار که تعجب کرده میگه، مگه چی شده؟ صاحب تالار میگه، چند روز قبل از برگزاری مجلسشون ما به داماد گفتیم بیاد اینجا و نوع غذای شامشون رو مشخص کنه، آقای داماد هم همراه پدرش رفته تالار و گفتن برای شام کباب کافیه، در همین موقع پدر عروس سر میرسه و میگه کباب تنها کافی نیست و باید قورمه سبزی هم کنارش باشه، آقای داماد هم میگه برای ما کباب کافیه شما اگه قورمه سبزی میخواهید با خرج خودتون بگذارید، خلاصه که انگار بشکه باروت میترکه و داماد و پدر زن باهم درگیر میشن و چون در فضای آشپزخانه تالار بودن با ظرف و ظروف میفتن به جون هم‌. صاحب تالار به همکار ما گفته، دیگ و قابلمه بود که پرت میشد این طرف و اون طرف، آخر سر هم با ورود ۱۱۰ دعوا تموم شده، و دلیل به هم خوردن مجلسشون یک دیگ قورمه سبزی بوده که نهایت ۶۰۰ تومن خرجش بوده. همکارم تعریف میکرد وقتی صحبت صاحب تالار به اینجا رسید گفتم ای داد و بیداد، اون زوج چجوری من رو پیچوندن، می‌گفت یک عمره فیلم مردم رو میگیریم حالا خودمون رو فیلم کردن، می‌گفت چقدر برای اون فامیل مرحومشون که گفتن جوون بوده و بر اثر تصادف مرده، غصه خوردم.

خلاصه دوستان قدرت قورمه سبزی رو دست کم نگیرین، مجلسی رو به هم زده.

احوالات من

سلام دوستان گرامی، شدم یک مامان که وقت سر خاروندن نداره، قبل از شیوع کرونا آپارتمانمون رو فروختیم و یک خونه ویلایی خریدیم و به خاطر زمان تحویل آپارتمان دراوج کرونا و قرنطینه ( عید نوروز) مجبور به اثاث کشی شدیم، یعنی همه از بیکاری و قرنطینه حوصلشون سر رفته بود ولی من و همسرجان مشغول چیدن اثاث و خرده تعمیرات بودیم. 

بعدش هم که کلاسهای درس مجازی بچه‌ها و امتحاناتشون کلی وقت گیر بود، دختر بزرگم کلاس ششمه، زیاد نگرانش نبودم ولی دختر دومم کلاس اوله، خیلی تلاش کردم که از درسهایش عقب نیفته اون هم درسهاش رو خوب یاد گرفته ولی باز هم نگرانش هستم آخه کلاس اول بود، اگه از پایه خوب یاد نگیره سالهای بالاتر به مشکل میخوره، خلاصه که عوارض کرونا مدتها با ماست.

پسرجانمون هم که ۳/۵ سالش شده و حسابی پر جنب و جوش، پرادعا هم هست. فسقل بچه همه کارها رو میخواد خودش انجام بده و غالبا ختم به خرابکاری میشه و کار من درمیاد

باز هم وداعی غم انگیز

 سلام، روز جمعه گذشته به مجلس ترحیم یکی از آشنایان رفتیم. مجلس ترحیم خانمی ۶۰ ساله که بر اثر سرطان معده فوت کرده بود، فرزندانش خیلی بیتابی میکردن، البته حق هم داشتن از دست دادن مادر سخته، و ۶۰ سال هم سن مردن نیست. دیوارها پر از بنرهای تسلیت بود از طرف همکاران فرزندان این خانم، فرزندانش همه ازدواج کردن و شاغلن. 

 یاد دکتر ربولی افتادم، ایشون هم این روزها همین حال رو دارن، خدا صبرشون بده‌. فاتحه ای نثار روح مادرشان کردم. 

انشالله خدا همه رفتگان رو بیامرزه.

خاطره از نظر خودم جالب

  این خاطره مربوط به عید نوروز امسال میشه.

 پسرم مریض بود و علائم سرماخوردگی رو داشت، روز تعطیل بود به همین دلیل به اورژانس بیمارستان رفتیم تا دکتر پسرم رو ویزیت کنه. بعد از اینکه به دکتر شرح حال پسرم رو دادم ، آقای دکتر در کمال خونسردی بدون معاینه پسرم و در حالیکه به صندلیش لم داد گفت حالا میخواهید چکار کنید؟ من که کمی جا خوردم و در حقیقت میخواستم به دکتر بگم هیچی اومدیم عید رو خدمت شما تبریک بگیم و بریم!  ولی در واقع گفتم: اگه شما صلاح میدونید معاینه کنید اگه احتیاج به دارو هم هست یک نسخه بنویسید. آقای دکتر هم بالاخره زحمت کشید پسرم رو ویزیت کرد.

 اینقدر دکتر ربولی از سوتی مریض‌ها مینویسن، اینبار من از سوتی یک دکتر نوشتم

سلام دوباره

سلام. خوبین؟ بعد از مدتها برگشتم. البته دوستان عزیز وبلاگهاتون رو میخوندم، و بعضاً نظر هم دادم. 

 عرض کنم که امسال برای من خیلی پر از اتفاق و شلوغ شروع شده واسه همین کلی درگیر بودم.

عید نوروز که درگیری های خودش رو داره، ۲۰ فروردین هم پدر بزرگ همسرم فوت کرد، خودتون بهتر میدونید مراسم سوم ، هفتم و چهلم چقدر زمان گیره. حالا ما یک مراسم اضافه هم داریم که مخصوص خانمهاست  و از زمان فوت یک نفر تا رسیدن چهلم هر پنجشنبه الرحمن میخونن که اون هم داخل مسجد و با پذیرایی چای، خرما، حلوا و میکادو برگزار میشه. این پدربزرگ ۹۵ سال عمر داشت و به خاطر مشکلات کهولت سن همه آمادگی فوتش رو داشتند، روحش شاد.

دختر و پسر کوچیکم مبتلا به حساسیت فصلی شدیدی شدن که با دو هفته استفاده از اسپری تنفسی حالشون خوب شد.

در همین بین دختر کوچیکم رو برای برگزاری جشن پایان سال پیش دبستانی شما آماده میکردم، کلی برنامه داشتن که باید بچه ها یاد می‌گرفتند و همکاری کامل اولیا لازم بود.

بعدش امتحانات پایان سال دختر اولم بود. امتحانات هم تموم شد و مدرسه ها تعطیل شدن که دخترم مبتلا به آبله مرغون شد. هنوز کمی جای تاولها رو پوستش خوب نشده. 

حال دخترم بهتر شد که خواهر و برادر کوچکترش آبله مرغون گرفتن، حتی همسرم هم مبتلا شد. 

خدا رو شکر خودم زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم آبله مرغون گرفتم و گرنه کسی نبود که پرستاری کنه.

شکر خدا الان همه خوبیم.

ماه آینده عروسی برادر همسرمه، برای اون مجلس هم آماده میشیم، انشالله بعد از این درگیریها و ناراحتیها قراره شاد باشیم.